کرکره

ساخت وبلاگ

ناراحتم....از این برخی فرهنگ های حاکم بر جامعه ناراحتم. فرهنگی که هر روز یک جوری با من و هم جنس هایم دست به یقه می شود و هربار سعی می کنی به نوعی از کنارش عبور کنی تا شاید کمتر اذیت شوی! اما گاهی دیگر طاقت نمی آورم! غرور زنانه ام اجازه نمی دهد!

امروز در قطار آقایی حق خانمی را نادیده گرفت و سپس دو آقا مدعیانه شروع به داد و بیداد بر سر آن خانم کردند! نخواستم حق یک انسان و هم جنس خودم نادیده گرفته شود و این بار هم راحت از کنار ماجرا بگذرم و گفتم قانونا حق با آن خانم است. یکی از دو آقا با ادبیاتی بد به من توهین کرد ولی آقای دیگر بلند شد و  رفت. در شان خودم ندیدم که با او هم کلام بشم. دختر دیگری که حرف زدن مرا دید جرات پیدا کرد و محترمانه حق خودش را از آقای مدعی باقی مانده خواست. آن مرد مدعی با آن دختر هم مثل من و خانم دیگر برخورد بی ادبانه کرد. تا آمدن رییس قطار صبر کردم و با آمدنش خواستار این شدم که بخاطر توهینی که به من کرده به پلیس اطلاع دهد تا در نزدیک ترین ایستگاه مساله بررسی شود. تاکید کردم که مساله فقط من نیستم و این آقا به سه خانم توهین کرده ولی من خواستار پیگیری ام. آقای مدعی سخت آشفته شد و فریاد زد و رییس قطار او را نشاند. عده ای از آقایون هم نتوانستند در مقابل توهین آقای مدعی به خانم ها سکوت کنند و با آقای مدعی وارد بحث شدند گرچه من سکوت کردم تا آرامش افراد حاضر در سالن به هم نریزد. بعد از رفتن رییس، عموم افراد حاضر در سالن فقط دعوت به بخشش می کردند! بله خوب متوجه بودم که جامعه فکر می کند یک زن نباید حرف بزند حتا اگر حق با او باشد چه برسد که بخواهد شکایت کند! فرهنگ غالب جامعه تحمل ندارد یک زن در مقابل یک مرد بخواهد بیاستد این رفتار زنانه نیست! 

نزدیک مقصد بودیم و می دانستم که برای توهین هایی که کرده است متهم است و برای اثبات حرفم نیازمند دو شاهدم. با یکی از آقایون که از حق خانمها دفاع کرده بود و با دختری که به او هم توهین شده بود صحبت کردم. در حین صحبتم یک آقای دانشجوی ورودی حقوق که در صندلی عقب من نشسته بود گفت: شهادت یک خانم نصفه حساب می شه. این حرف کنایه آمیزش به دختر دیگری که اصلا درگیر ماجرا نبود گران آمد و خودش سریع گفت من هم نصفه دیگر شاهد! گرچه قصد پیگیری شکایت را نداشتم ولی می دانستم برای بیان ادعای خودم در ایستگاه پلیس نیازمند شاهدم. تنها قصدم این بود که این آقای مدعی از زبان مرد قانون بشنود که توهین به یک انسان چه حکمی دارد که شاید در برخوردهای آینده اش موثر باشد.

خلاصه که رییس قطار چون خودش قانونا پایش گیر بود و آقای مدعی را بدون بلیط و حتی چک کردن کارت شناسایی سوار کرده بود سعی در تمام شدن ماجرا در قطار داشت. ماجرایی که در آن حداقل به سه خانم در جمع توهین شده بود. اما ماجرا به دلیل عدم عذر خواهی موثرآ آقای توهین کننده، در قطار تمام نشد.  از آن بدتر با بی مسئولیتی رییس قطار آقای مدعی فرار کرد. علی رغم این که نمی خواستم طرف حسابم رییس قطار باشد، مجبور شدم بخاطر اهمال کاری اش در مطلع کردن نیروی انتظامی شکایتم را به پلیس ابراز کنم. مسلما حق با من بود هم من و هم پلیس و هم رییس قطار در این حد از قانون مطلع بودیم. اما رییس محترم قطار بجای عذرخواهی و پذیرفتن اشتباه خود شروع به فریاد زدن بر سر من کرد! واقعا برای خودم متاسف بودم از اتاق آمدم بیرون تا بیش تر در معرض فشار روانی نباشم و تا رییس قطار را از اتاق خارج نکردند به داخل برنگشتم. خوب می دانستم که اگر یک زن بخواهد  از کمترین حقش یعنی داشتن احترام انسانی دفاع کند باید در هر مرحله با توهین های مستقیم و غیر مستقیم بیش تری رو به رو شود. انگار برای مردها سخت است که طرف حسابشان یک زن باشد!

در جواب همه توهین ها و رفتارهای پرخاشگرانه نه صدایم را زیاد بالابردم نه توهین کردم و تمام سعیم را کردم که خواسته منطقی ام را فقط در جایی بگویم که مجری قانون حضور داشته باشد. مامورین انتظامی برخورد مناسبی داشتند و به طور خصوصی با آقای رییس قطار صحبت کرده و او را روشن کردند که چه قدر این اهمال کاری می تواند برایش چند جانبه گران تمام شود. رییس از نوع برخوردش با من عذرخواهی کرد و متوجه چند تخلف قانونی و عواقبش شد. حالا جای بخشش بود بخششی منطقی نه مذلانه. رییس قطار از صرف نظر شکایتم از اهمالش، خوشحال شد و خودش قول داد که آقای مدعی را پیدا کند گرچه می دانستم امکانش کم است وفقط می خواست ابراز کند که اهمال کاری اش را می تواند جبران کند.

بعد از پایان ماجرا یکی از پلیس ها گفت که خوب نیست یک زن وارد ایستگاه پلیس شود! اگر آشنایی تو را ببیند برایت بد می شود! اصلا چرا برای دفاع از حق خانمی دیگر حرف زدی و خودت را به زحمت انداختی! شما خانم ها که بلدید گیس و گیس کشی کنید همانجا در قطار جواب توهین های آقای مدعی را می دادید!! الآنو یک ساعت بیهوده گرفته شد. تو که می دونستی اگر شکایت را بخواهی پیگیری کنی باید شش ماه وقت بگذاری آخرش هم مشخص نیست که نتیجه چه می شود. حرف هایی که می زد به ظاهر از سر دلسوزی بود ولی بازتاب کننده فرهنگ جامعه بود فرهنگی که شغل نمی شناسد! حتی اگر وظیفه ات رسیدگی به شکایت یک خانم است، باطنا حق داشتن شکایت را به یک خانم نمی دهی! در این میان پلیس دیگری که طرح حل دعوا را داشت می نوشت و کارت شناسایی ام دستش بود به مخالفت حرف همکارش برآمد و گفت: اتفاقا کار خانم دکتر درست بود و این بخشی از مسئولیت اجتماعی است و کارش بی نتیجه نبوده و حداقل رییس قطار متوجه اشتباهات و تخلفاتش شده و بعد کارت دانشجویی ام  را نشان پلیس اول داد و برخورد پلیس نصیحت کننده به وضوح تغییر پیدا کرد. انگار تاثیر نام یک دانشگاه بیش تر از حرف ها و حق یک خانم بود!

و این ماجرایی است که در هر روز جاری است. هر بار به یک نوع خودش را نشان می دهد. اما در پس همه شان یک دید وجود دارد.یک پیش فرض فرهنگی که نتیجه اش این است که گویا اگر مرد نباشی از حداقل های قابل تصور محرومی.


عنوان نوشت: یکی می گفت بعضی روزها هنوز جسمت توانایی ادامه فعالیت را دارد اما روانت آن قدر خسته است که فقط می خواهی پایان یک روز را با کشیدن پتو روی صورتت اعلام کنی و همه آنچه شنیدی و دیدی را فراموش کنی.

ساقیا...
ما را در سایت ساقیا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shetabkona بازدید : 181 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:35