حس میکنم زندگیم خیلی خالی هست.
حدود یک ماه قبل زمین خوردم. دنبالچهام شکست. فکر میکردم ساید عمل بخواد یا نخاع آسیب دیده باشه که خداروشکر به خیر گذشت. هم اتاقیم زیاد کمکم کرد چون درد مشابه کشیده بود. درد زیادی تحمل کردم. هنوز فیزیوتراپی دارم میرم. الآن بیشتر میتونم بنشینم و راه برم. عملا کارم رو تعطیل کردم خیلی ناراحت هم نیستم چون دوستش نداشتم. تنها کاری که انجام میدم کلاس موسیقی هست. کارای مقاله رو هم انجام ندادم.
تو این مدت احساس تنهایی شدید میکنم. تو خوابگاه موندن خیلی سختمه. هماتاقی ها معمولا تا ظهر میخوابن و عملا عصر تازه فضای اتاق عادی میشه. منم خوابم بهم ریخته. یک مقداری افسرده شدم. زیاد توان آشپزی هم نداشتم و ضعیف هم شدم.
تو این مدت فقط افراد کمی ازم حمایت روانی کردن یا به فکرم بودن که حالم رو بهتر کنن. طبیعی هم هست همه درگیریهای خودشون رو دارن.
پانوشت: شاید اینکه بفهمم من تو زندگی بقیه چه جایگاهی دارم کمک کنه تا خودمم در همون حد براشون توان بگذارم
ساقیا...برچسب : نویسنده : shetabkona بازدید : 83