بی قانونی مجری قانون

ساخت وبلاگ
از در ایوان آینه بیرون می آمدم تازه داشتم یه کمی حس می گرفتم که یک خانوم در لباس نیروی انتظامی شانه ام را به سمت خود کشید و گفت: این چیه؟ (البته خودش می گفت جمله دیگری گفته که البته مضمونش تفاوتی نمی کرد) نگاهم خیره شد! یکی از کیف های کوچکم را از زیپ باز کیفم بیرون کشیده بود و نشانم می داد! آن هم با حالت طلب کاری و نگاهی خشن! انگار مجرمم! نه لحن دوستانه نه برخورد شایسته.

می خواست پیشگیری از جرم کند اما هدف وسیله را توجیه نمی کند، بی احترامی به حریم شخصی و انجام خلاف قانون به بهانه هشدار 

گفتم به چه حقی داخل کیفم دست زدی؟ (شاید هم بیش تر ناراحت شدم که لحظه ی خوبم را خراب کرد!) شاکی شد! گفتم فامیلی تون؟ یا کدتون؟ گفت نداریم و خادم افتخاری ایم!

فکر نمی کنم هیج جای دنیا پذیرفته باشد که فرد مجری قانون در لباس قانون مجاز باشد هویت اش را حتی از مجرم مخفی کند

دوستان دیگر نیروی انتظامی اش طرفش را گرفتند و حتی بعضی ها انکار می کردند که کیف مرا دست زده است و انگار کیف کوچم خودش در دست او قرار گرفته بود!

ای کاش طرف حق را می گرفتند آن طور که نه تنها از لباس نیروی انتظامی انتظار می رود بلکه وظیفه انسانی هر فردی اقتضا می کند

کافی بود بگوید ببخشید اشتباه کردم اما قصدم خیر بود گفتم می خوام از این برخوردتون به بالا دستی تان شکایت کنم! هیچ کدامشان راهنمایی نمی کردن فقط می گفتن بگذر!

بگذرم در حالی که فرد خاطی اصرار دارد که کارش درست بوده و متوجه اشتباه اش نشده است و ممکن است بار دیگر این خطا را مرتکب شود و مردم به جای آن که با حضور نیروی انتظامی حس امنیت کنند حس سلب آرامش و از بین رفتن حقوقشان را بکنند؟

به پایگاه انتظامی معصومیه رفتم. گفتند منتظر سرهنگ باش. آمد و گفتم! مرد موقر و متینی به نظر می آمد. گفت رسیدگی می کنیم! گفتم وقتی نامش را نمی دانید چگونه رسیدگی می کنین؟! یکی از مامورهای خانم را با من فرستاد به دنبال ماموری که نام و نشانش را به من نمی گفت!

در راه به اعصاب و زمانی که برای این کار داشتم می گذاشتم فکر می کردم آیا ارزشش را دارد؟ آیا تغییر مثبتی در آینده رخ می دهد؟

وقتی با مامور بی نام که همچنان بر حق بودن کارش پافشاری داشت می خواستیم از حرم بیرون برویم یکی دیگر از هم کارانش پرسید ماجرا چیه؟ گفتم آن طوری که من فهمیدم این جا همه در یک سطح هستند  و شما بالا دست ایشون نیستید که بخواهم شکایتی را به شما بگویم و در جایگاهی نیستید که بخواهید بازجویی بکنید پس لزومی به پاسخ نمی بینم! گفت: اگر بحث قانون باشد ما حق بیش تری در قانون داریم!

مساوات در برابر قانون از نظر مامور قانون معنایی نداشت وقتی مامور اجرای قانون چنین فکری بکند بی شک فساد اجتناب ناپذیر است مجری قانون حس کند در صورت هر مشکلی قانون از او حمایت خواهد کرد چون لباس قانون بر تن دارد!

حدس می زدم که نوع برخورد سرهنگ همانی باشد که بود! دفاع از زیر دستش! خادم افتخاری است و حقوق نمی گیرد

حقوق نمی گیرد چون کارش را مقدس می داند و آیا پایمال کردن حقوق دیگران کار مقدسی است؟و آیا فقط دریافت حقوق ماهانه تعهد می آورد؟

آخرش به عذر خواهی و چای و شیرینی البته از نوع ظاهری گذشت و تعارف همیشگی مسئولین که بیایید ما با آغوشی باز از انتقادات و پیشنهادات شما استقبال می کنیم و نیازمند نیرو هستیم و دست یاری ما به سمت شماست پاسخم روشن بود

مسئولیتی را نمی پذیرم که می دانم شایستگی و توانمندی اش را ندارم که آن را تباه کنم

 می دانم که صدای من به جایی نمی رسد همچنان که تا الآن نرسیده است! در حالی که تک تک افراد نه تنها به فکر اجرای درست مسئولیت شان نیستند بلکه به بی مسئولیت هایی بزرگ و کوچک زیر دستانشان بی اهمیت اند. برایشان فرقی نمی کند که چه نتایج بلند مدتی دارد یک اشتباه و خطا و بی قانونی. فقط خیالشان راحت است که به موقعیت فعلی شان صدمه ای نمی رسد. در جواب تعارفی که سرهنگ کردن گفتم همین یک انتقاد را لطفا پیگیری کنین: مجری قانون یا اتیکت داشته باشد یا حداقل یک شماره تا در صورت وجود هر گونه انتقاد یا مساله هر فرد بتواند مساله را به ساده ترین شکل گزارش دهد مثلا با ارسال پیامک به سامانه. و گفتم که بی قانونی های این چنین زیاد دیده می شود نیروی انتظامی مسئول تذکر دوربین نیست چه برسد بخواهد دوربین فردی را ضبط کند و عمیق ترین انتقادم این است

واقعا شایسته است در نزدیکی ضریح تذکرات برای پیشگیری از جرم مدام به صدای بلند تکرار شود و خلوت زایر را خراب کرد؟

می دانم که کسی به گوش نمی گیرد چون رسیدگی به امور این چنینی نه ترفیع دارد و نه حتی تشکر اما

در کنار مامنی مانند ضریح وجود نیروی انتظامی با فرم رسمی توهین به اعتقاد افراد نیست؟

 


رونوشت: به سرهنگ دیانی (البته من از تعداد ستاره های سر شانه سر در نمی آورم!) 

 

ساقیا...
ما را در سایت ساقیا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shetabkona بازدید : 254 تاريخ : چهارشنبه 3 مرداد 1397 ساعت: 16:28